تفاوت رهبری و مدیریت چیست؟


شاید خیلی از افراد فکر می‌کنند مدیریت همان رهبری است و این دو کلمه مترادف یکدیگر بوده و هیج تفاوتی با یکدیگر ندارند اما تفاوت رهبری و مدیریت موضوعی است که باید بیشتر به آن پرداخته شود. من یک سوال دارم، آیا مدیرانی را دیده‌اید که در کار خودشان بسیار حرفه‌ای و عالی هستند اما کارمندانشان از آن‌ها رضایت ندارند و اگر تهدید و اصطلاحاً زوری بالا سرشان نباشد خوب کار نمی‌کنند؟ و آیا مدیرانی را دیده‌اید که کارمندان آن‌ها، او را قلبا دوست دارند و می‌پرستند و هرچه که می‌گوید فوراً انجام می‌دهند؟

حتما دیده‌اید اما تفاوت این دو مدیر در چیست؟ آیا مدیر دوم حقوق بالاتری پرداخت می‌کند؟ آیا کارمندان مدیر دوم بیشتر به پول احتیاج دارند؟ آیا کارمندان مدیر دوم افراد متخصص‌تری هستند؟ آیا کارمندان مدیر دوم جزو اقوام درجه‌ی یک و دوستان او هستند؟

البته که تمامی دلایل بالا می‌تواند به نحوی تاثیرگذار باشد اما دلیل اصلی چیز دیگری است. دلیل اصلی در توانایی رهبری آن مدیر نهفته است. رهبران می‌توانند حتی بدون صرف هزینه‌ای قلب افراد را با خود همراه‌کنند. مردم به‌دلیل علاقه‌ای که به رهبر دارند به صحبت‌های او دل می‌سپارند و او را در جهت رسیدن به اهدافش یاری می‌کنند.

مهم‌ترین اتفاقات در تمامی جوامع کوچک و بزرگ به دست رهبران رقم خورده است. رهبران می‌توانند به افراد ایده و جهت دهند؛ ایده‌های آن‌ها را پیاده سازی کنند و تا مسیر رسیدن به هدف، آن را مدیریت کنند. بهترین مدیران در تمامی‌ سازمان‌ها مدیرانی هستند که می‌توانند افراد را به خوبی رهبری کنند. سازمانی که توسط یک رهبر اداره می‌شود از درصد رضایت کارمندان بیشتری برخوردار است. رهبران، مهم‌ترین عضو در هر سازمان هستند و مدیران باید بتوانند به یک رهبر عالی تبدیل شوند.

تفاوت رهبری و مدیریت چیست؟ این سوالی است که ممکن است گاهی ذهن شما را هم به خود مشغول کرده باشد. تعدادی از افراد هنوز مدیریت و رهبری را یکی می‌دانند و تفاوتی بین آن‌ها قائل نیستند. اما واقعیت این است که در نقش رهبری و مدیریت در عین شباهت‌هایی که با همدیگر دارند، دارای تفاوت‌های اساسی با هم هستند.

تعریف مدیریت

مدیریت شامل کنترل یک گروه یا مجموعه‌ای از اشخاص برای رسیدن به هدفی خاص است. مدیران نمونه وظیفه برنامه‌ریزی، سنجش، نظارت، هماهنگی، حل مسائل، استخدام و اخراج را به عهده دارند. در بیانی دیگر مدیریت عبارت است از پروسه‌ای که از طریق برنامه ریزی، استخدام، سازماندهی و استفاده صحیح از منابع مالی، فیزیکی، انسانی و تکنولوژی برای رسیدن به یک یا چندین هدف مشخص به طور مؤثر استفاده نماید.تفاوت رهبری و مدیریت

 

تعریف رهبری

همزمان با انقلاب صنعتی فرانسه در حدود سال ۱۸۵۰-۱۸۶۰ میلادی بود که اولین جرقه‌های مفاهیم مدیریت در ذهن‌ها نقش بست. پس از آن دانشمندان و محققان بسیاری برآن شدند تا یک اصول کاملا حرفه‌ای و چارچوب‌بندی شده برای مدیران تدوین کنند تا براساس آن بتوانند مدیریت آن‌ها را مورد سنجش قراردهند. تا اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی نظریات بسیار زیاد و کاملی در خصوص مدیریت ارئه شد. همانطور که می‌توانید حدس بزنید مقام مدیریت برپایه‌ی قدرت و شایستگی و صلاحیت افراد به آن‌ها اهدا می‌شد. (این روش اصولی اهدای مقام مدیریت است بگذریم که امروزه کمتر به این موضوع توجه می‌شود.) درهمین سال‌ها بود که فریاد اعتراض بسیاری بلند شد و اولین اعتراض‌ها و انتقادات بر ساختار مدیریت وارد شد و در مفهوم جدیدی به نام رهبری بنا نهاده شد.
عملکرد رهبران با مدیران متفاوت بود، رهبران به دنبال تسلط بر افراد در بستر قدرت نیستند. رهبران کسی را با اهرم و زور و اجبار مجبور به انجام کاری نمی‌کنند. رهبران با سخنان انگیزشی، دیدن استعدادهای بالقوه و آموزش داده به پیروانشان، و با برانگیختن شوروشوق افراد آن‌ها را ترغیب به حرکت در جهت اهدافشان می‌کنند.

شاید برخی از مدیرانی را دیده باشید که کارمندانشان قلباً آن‌ها را دوست دارند و بدون اینکه نظارتی بر کار آن‌ها باشد وظایفشان را به خوبی انجام می‌دهند. اما دلیل آن نمی‌تواند دستمزد بالایی باشد که آن مدیر به کارمندان می‌دهد چرا که تمامی مدیران به کارمندانشان دستمزد می‌دهند و برخی از آن‌ها نیز دستمزدهای نسبتا بالایی پرداخت می‌کنند. اما کارمندانشان از آن‌ها نفرت دارند. تفاوت در چیست؟ سوال خوبی است. تفاوت در نحوه‌ی مدیریت و رهبری است.

رهبران به زبان ساده، در دل و ذهن افراد تاثیر میگذارند و آنها را با خود همراه میکنند.

طبق نظریه روانشناسی اگر فرد از روی دلخواه و نه از سر اجبار مشغول به انجام کاری شود معمولا آن کار را با کیفیت بیشتری انجام میدهد. رهبران این نکته ی بسیار مهم را میدانند به همین دلیل سعی میکنند تا در دلهای کارمندان نفوذ کنند و آنها را با خود همراه کنند، درنتیجه سازمان نیز نتایج بهتری خواهد گرفت و به سمت موفقیت حرکت خواهد کرد. مهم ترین نکته ای که رهبران به آن توجه دارند نفوذ در دل دیگران است. شما اگر بتوانید در دل فردی نفوذ کنید میتوانید هرکاری که میخواهید انجام دهید (کمی راهکار شرورانه ای است). به این دلیل که دیگران رهبرشان را دوست دارند، به خواسته های او احترام میگذارند و نظر او را بر نظر خود مقتنم میشمارند، از او پیروی میکنند و یا حتی از او الهام میگیرند و درنهایت رهبرشان را به خواسته هایش میرسانند.

رهبران با قلب و روح افراد سروکار دارند. رهبران به سادگی در قلب افراد نفوذ می‌کنند و افراد علاقه دارند تا رهبرانشان را در جهت رسیدن به اهدافشان یاری کنند. کار به جایی می‌رسد که افراد اهداف رهبران را به جای اهداف خود می‌گذارند و در راستای آن تلاش می‌کنند. رهبران شاید مدیران عالی نباشند اما می‌توانند با مهارت رهبری که دارند کار خود را پیش ببرند و با استفاده از علاقه‌ای که دیگران به آن‌ها دارند، می‌توانند به اهداف خود برسند. زمانی که حرف از تعریف رهبری می‌شود باید به تفاوت رهبری و مدیریت نیز اشاره کرد که تا پایان به آن میپردازیم. بیشتر افراد به یاد رهبران سیاسی یا رهبران سازمان‌های بزرگ می‌افتند اما تعریف رهبر بسیار جامع‌تر و کامل‌تر از این‌ها است.
رهبر می‌تواند از یک کودک ۵ ساله که پدر و مادر خود را به شهربازی می‌ببرد به حساب بیاید تا مادر و پدری که می‌بینند فرزندشان با ذوق کارهای آن‌ها را تکرار می‌کنند. می‌تواند کارمندی باشد که سایر کارمندان او را دوست دارند و به حرف‌های او به خوبی گوش می‌کنند یا به فردی که در یک جمع دوستانه، دوستانش را دور خود جمع کرده و به آن‌ها خط فکری می‌دهد. می‌تواند دوست شما باشد که شما قبل از انجام کاری با او تماس می‌گیرید و مشورت می‌کنید یا فروشنده‌ای باشد که با رهبری عملیات فروش محصول را به شما می‌فروشد.

زمانیکه که سوال می‌شود رهبری چیست؟ پاسخ می‌دهیم هرفردی در هرجایگاهی می‌تواند رهبر باشد و در عین حال در یک جایگاه دیگر در نقش پیرو ظاهر شوند.

مهم‌ترین ابزار یک رهبر علاقه‌ی پیروانش به اوست. افراد اگر به شما علاقه‌ی قلبی پیدا کنند حتما از شما پیروی می‌کنند.

به زبان ساده، در تعریف رهبری عبارت تاثیرگذاشتن روی دیگران بسیار قابل توجه است. و هر زمان که دیگران از سر علاقه و نه از سر اجبار، از شما پیروی و تبعیت می‌کنند یعنی شما در آن مورد رهبر ایشان هستید.

رهبران در دل دیگران نفوذ می‌کنند و در موارد حتی افراد حاضرند برای جلب رضایت رهبرانشان از جان و مال خود نیز بگذرند.

یک رهبر عالی می‌تواند در محیط خانواده و دوستان و اقوام از موقعیت‌های خود بهره ببرد و در دل خانواده و فامیل و همکاران و دوستانش جا باز کند.

می‌تواند در موقعیت یک کارمند در دل مدیر خود جا باز کند و رتبه‌ی شغلی و درآمد خود را افزایش دهد.

می‌تواند در ارتباط با همسر و فرزندانش بسیار موفق‌تر عمل کند و هرگونه جنجال و تنش را از آن‌ها دور کند.

و از همه مهم‌تر زمانیکه شما می‌بینید دیگران شما را دوست دارند و از شما تبعیت می‌کنند حس رضایت درونی شما افزایش پیدا خواهد کرد و علاوه بر آن سعی می‌کنید مهارت‌های خود را افزایش دهید تا بیشتر مورد قبول سایرین قرار بگیرید.

تفاوت رهبری و مدیریت

تفاوت رهبری و مدیریت

در خصوص تفاوت‌های رهبری و مدیریت سه نوع دیدگاه در حوزه صاحب‌نظران سازمان و مدیریت وجود دارد.
گروه اول: عده‌ای محدود این دو نقش را مترادف می‌دانند و فرقی بین رهبر و مدیر قائل نیستند.
گروه دوم: قائل به تفکیک بین مدیر و رهبری هستند ولی مدیریت را اعم از رهبری می‌دانند. و رهبری را جزئی از وظایف مدیریت می‌دانند. در نظر این افراد مفهوم مدیریت وسیع‌تر از رهبری است.
گروه سوم: این گروه که شامل بسیاری از صاحب‌نظران این حوزه می‌شود، رهبری را یک مفهوم وسیع می‌دانند و مدیریت را جزئی از وظایف رهبری به حساب می‌آورند یعنی رهبری اعم از مدیریت است.

 

مهم‌ترین رازهایی که رهبران عالی می‌دانند و مدیران از آن بی‌خبرند چیست؟

تا اینجای کار دانستیم که مدیر و رهبر دو نقش کاملا متفاوت با عملکردی متفاوت هستند. اما درعین حال یک نفر می‌تواند هردوی این نقش‌ها را به خوبی اجرا کند. یعنی یک مدیر می‌تواند همزمان رهبر هم باشد اما لزوما اینطور نیست یعنی رهبران زیادی وجود دارند که از مدیریت چیزی نمی‌دانند. فرد می‌تواند در هر یک از نقش‌های مدیریت و رهبری قوی یا ضعیف عمل کند و حالت ایده‌ال این است که یک مدیر بتواند رهبر نیز باشد.

در این بخش به تفاوت‌های رهبر و مدیر اشاره می‌کنیم:

  1. رهبر قدرت خود را از قلب پیروانش می‌گیرد.
    مدیران با توجه به جایگاهی که دارند که تشکیل شده از سلسله مراتب اداری و در بالاترین رتبه‌ی آن مدیرکل قرار دارد، قدرت می‌گیرند. اما رهبران ممکن است هیچ رتبه یا مقام خاصی نداشته باشند. اما به دلیل اینکه مردم قلبا آن‌ها را دوست دارند، می‌توانند دستورهایی بدهند و پیروانش هم نه از سر اجبار بلکه دلخواه اوامر او را اطاعت می‌کنند. یعنی قدرت رهبر نه جایگاه اجتماعی و سیستماتیک اداری اوست، نه پول و مقام و… بلکه رهبر قدرتش را از نفوذ در قلب پیروانش می‌گیرد و از این طریق است که حمایت می‌شود. طبق این استدلال می‌توان رهبری را یافت که لزوما مدیر نباشد ولی به دلیل علاقه‌ای که مردم به او دارند مردم را حمایت کنند.
  1. رهبران تحول ایجاد می‌کنند.
    مدیران به علت تحصیلات و تخصصی که دارند می‌توانند از شرایط موجود بهترین استفاده را ببرند. درنتیجه مدیران در پی تحول نیستند و می‌توانند همان شرایط موجود را مدیریت کنند تا به هدف خود و سازمان نزدیک‌تر شوند اما رهبران می‌توانند تاریخ ساز باشند، یعنی بزرگترین تحولات در سازمان‌ها و حتی تحولات سیاسی به دست رهبران رقم می‌خورد. رهبران به مردم انگیزه و چشم انداز می‌دهند و آن‌ها را در جهت رسیدن به این اهداف رهبری می‌کنند. بنابراین مدیران به علت تخصص و شرایط مدیریتی خود می‌توانند از افراد و منابع بهینه استفاده کنند تا به هدف تعیین شده برای سازمان دست یابند اما رهبران می‌توانند شرایط فعلی را کاملا دگرگون کنند.
  1. رهبران با احساسات پیروانشان سروکار دارند.
    کار مدیران کاملا منطقی است، آن‌ها با استفاده از منطق وظایف هرشخص را به او یادآور می‌شود و ناظر بر اعمال او تا انجام کامل وظایفش است. اما نحوه‌ی کار یک رهبر متفاوت است در رهبری منطق خیلی جایگاه ندارند و بیشتر احساسات است که پررنگ است. رهبران بیشتر با سخنان انگیزشی و با هیجانی کردن پیروانشان در آن‌ها انگیزه‌ی حرکت به سمت اهدافشان را ایجاد می‌کنند. پیروان زمانیکه می‌بینند به احساساتشان توجه می‌شود با رهبر همراهی می‌کنند و از او پیروی می‌کنند. البته رهبران نیز تصمیمات خارج از چارچوب منطق نمی‌گیرند اما نحوه‌ی بیان آن‌ها نسبت به مدیر متفاوت است. بنابراین رهبران بیشتر از طریق احساسی کردن پیروانشان، به اهداف منطقی که دارند می‌رسند، اما مدیران با استفاده از روش‌های منطقی به اهداف منطقی می‌رسند.
  1. رهبران به دنبال یافتن چرایی کارها هستند.
    مدیران معمولا یک سری اهداف را در نظر می‌گیرند و به این فکر می‌کنند که چگونه این کار را به درستی انجام دهند، اما رهبران به یک مرحله قبل‌تر فکر می‌کنند، یعنی چرایی انجام آن کار.
    رهبران معمولا به این فکر می‌کنند که چرا باید این کار انجام شود این طرز فکر دیدگاه روشنی به پیروان و کارمندان می‌دهد. یعنی رهبران مسیر را برای پیروانشان را روشن می‌کنند اما مدیران بدون هیچ توضیحی از کارمندانشان می‌خواهند که کار خاصی را انجام دهند. برای مثال مدیر A و رهبر B هردو می‌خواهند به شمال کشور بروند. مدیر A می‌گوید “شما باید در این جاده به مدت 4 ساعت با اتومبیل بنز رانندگی کنید تا به این شهر برسید. در یک هتل به مدت دو روز ساکن خواهیم شد و بازمی‌گردیم” اما رهبر می‌گوید “شهر شمال بسیار زیبا است، جنگل‌های سرسبز و دریای زیبا دارد، آب و هوای شهرهای شمالی بی نظیر است، لحظه‌ای چشمانتان را ببندید و نسیمی که در جنگل به صورتتان می‌خورد را تصور کنید، می‌بینید چه حس خوبی دارد؟ حال چه کسی حاضر است با من به شمال بیاید؟” شما فکر می‌کنید کارمندان دوست دارند با مدیر A همراه شوند یا رهبر B ؟ طبیعتا زمانیکه رهبر به کارمندان چشم اندازی از مقصدی که به آن خواهند رسید می‌دهد، و احساسات آن‌ها را درگیر می‌کند، پیروان نیز به بودن در این شهر علاقه نشان می‌دهند. یک رهبر می‌گوید “چرا می‌خواهیم به شمال برویم” و یک مدیر می‌گوید “چگونه به صورت درست و اصولی به شمال برویم”
    نکته: شاید مدیر A برای کارمندانش هتل ۵ ستاره رزرو کرده باشد و رهبر بخواهد آن‌ها در چادر بمانند، با اینحال بازهم ترجیح بیشتر کارمندان، رهبر است.
  1. اعتماد رهبران بر پایه تعهد است.
    معمولا زمانیکه شما می‌خواهید با یک مدیر کار کنید، با یکدیگر یک قرارداد می‌بندید که در آن کارها کاملا مشخص و شفاف سازی شده است. شما در ازای انجام وظایف مشخص می‌زان مشخصی دستمزد دریافت می‌کنید. اگر کار به خوبی انجام نشود احتمالا جریمه و خساراتی را متحمل می‌شویدو اگر زودتر از موعد کار را تحویل دهید احتمالا تشویق خواهید شد. این‌ها به این دلیل است که از لحاظ جایگاه مدیر بالا‌تر از جایگاه شما است. اما رهبران معمولا با پیروانشان قرارداد نمی‌بندند. تعهدی که پیروان به رهبرشان دارند قلبی است و برطبق آمار معمولا کسانیکه قلبا تعهد می‌دهند عملکرد بهتری دارند و کارشان را با کیفیت بیشتری انجام می‌دهند. پیروان ممکن است برای انجام کارهایشان دستمزدی هم دریافت نکنند و علاوه بر آن ممکن است به خاطر امر رهبرشان از جان و مال خود نیز بگذرند.
    زمانیکه شما بتوانید تعهد قلبی یک فرد را با خود داشته باشید می‌توانید اثربخش‌ترین نوع همکاری او را بگیرید. رهبران این اعتماد را با رفتار درست با دیگران و حمایت از عملکرد آن‌ها و دیدن استعدادهای آن‌ها بدست می‌‌آورند. به این ترتیب پیروان به رهبرانشان علاقه مند می‌شوند و اوامر او را انجام می‌دهند.
  1. تفاوت هدف گذاری رهبری و مدیریت
    اهدافی که مدیران در نظر می‌گیرند بسیار متفاوت از اهدافی است که یک رهبر در نظر دارد. رهبران به جای نظارت بر کار پیروانشان، استراتژی نحوه‌ی انجام کار را به آن‌ها یاد می‌دهد. اما مدیران به صورت یک دستور به کارمندان می‌گویند که کاری را انجام دهند. رهبران تصویر روشن از نتیجه‌ی آنچه پس از انجام این کار پیش خواهد آمد را برای پیروانشان ترسیم می‌کنند و با تهییج احساسات، به آن‌ها مسیر می‌دهند. رهبران از پیروانشان دید وسیع‌تری دارند و به همراه تیم پیروانشان اهدافشان را پیش می‌برند. در این مسیر به آن‌ها انگیزه می‌دهند تا امید خودرا از دست ندهند.
    عملکرد مدیران به این صورت است که آن‌ها هدفی را تعیین می‌کنند، وظایف هر فرد را تقسیم می‌کنند، روی انجام درست کارها نظارت می‌کنند، سپس عملکرد و اهداف را می‌سنجند و موقعیت‌های کلی را کنترل می‌کنند.
  1. تفاوت نگرش مدیران نسبت به رهبران.
    از دیگر تفاوت رهبری و مدیریت میتوان به این نکته اشاره کرد که مدیران و رهبران در مواجه با نگرش تغییر نیز متفاوت عمل می‌کنند. مدیران بیشتر علاقه دارند با همان منابع موجود، شرایط را به صورت بهینه مدیریت کنند تا به هدف نهایی سازمان، شرکت یا پروژه دست یابند. اما رهبران کمتر در مقابل تغییر مقاومت دارند. کار رهبران ایجاد تغییرات بزرگ است. مدیران کمتر ریسک تغییر را می‌پذیرند و بیشتر ترجیح می‌دهند از همان منابع قبلی استفاده بهینه داشته باشند. رهبران مقاومتی ندارند، درواقع هدف رهبران حرکت به سمت جلو است حال اگر روش قبلی پاسخگو نیست، یک روش جدید را امتحان می‌کنیم. البته تصمیم گیری برای تغییر استراتژی نیز بر طبق اصول منطقی است و یک رهبر همیشه باید درنظر داشته باشد که نمی‌تواند با تکیه بر احساسات خود، زندگی و آینده‌ی افراد بسیار زیادی را به خطر بیاندازد.
    درنتیجه مدیران کمتر ریسک می‌کنند و رهبران ریسک پذیر‌ترند. رهبران با مطالعه و تحلیل شرایط می‌توانند اهدافشان را به روز کنند و به سمت تغییرات مثبت حرکت کنند.
  1. مدیران طبق اصول مدیریت رفتار می‌کنند اما رهبران منحصر بفردند.
    همانطور که گفتیم در تعریف رهبری به آن اشاره شد، رهبران هستند که تحولات بزرگ را ایجاد می‌کنند در نتیجه عملکرد آن‌ها منحصر بفرد است. اما مدیران در چارچوب مدیریتی خود رفتار می‌کنند. رهبران بیشتر دوست دارند خود واقعی شان باشند و با استفاده از دانسته‌های خود رفتار کنند درحالیکه یک مدیر نمونه باید براساس قوانین و دانسته‌های واقعی و نتایج و سنجش‌ها رفتار کند در نتیجه عملکرد یک مدیر بیشتر برپایه‌ی منطق و اعداد و رقم است درحالیکه رهبر ممکن است اطلاعات مدیریتی خاصی نداشته باشد و مردم را بر اساس تصمیمات احساسی هدایت کند.
    در این بخش تفاوت‌های عمده میان مدیران و رهبران را مشاهده کردیم. بهترین توصیه برای مدیران این است که مهارت‌های رهبری را بیاموزند و در دل کارمندانشان جا باز کنند، در این صورت کارمندانشان تبدیل به پیروانشان خواهند شد و عملکردی به مراتب بهتر خواهند داشت. پیروان به رهبرشان علاقه قلبی دارند و به خاطر رسیدن به اهداف رهبر حاضرند تمامی تلاش خود را بکنند.

۲۸ تفاوت اساسی رهبری و مدیریت

  1. رهبری مفهومی وسیع‌تر از مدیریت دارد.
  2. در رهبری ایجاد تغییر و عمل خلاقانه وجود دارد در حالی که در مدیریت، عمل کردن طبق چارچوب قانونی الزامی است.
  3. در رهبری، عضویت در سازمان مطرح نیست، بلکه تاثیر گذاری بر دیگران اهمیت دارد. یعنی اگر شخصی بر تصمیم گذاری دیگران تاثیر بگذارد، در نقش رهبری عمل کرده است. ولی در مدیریت سلسله مراتب یک اصل است.
  4. در رهبری عضویت در سازمان مطرح نیست، یک رهبر می‌تواند در خارج از سازمان بوده و بر افراد داخل سازمان نفوذ داشته باشد. اما در مدیریت کسب عضویت، اولین شرط برای اعمال مدیریت بر افراد زیر دست است.
  5. در رهبری، اهداف ممکن است فرا سازمانی باشد. اما در مدیریت، اهداف لزوما سازمانی و در محدوده سازمان است.
  6. نفوذ، قوام و دوام دستورات و فرامین رهبری در مقایسه با مدیر به مراتب بیشتر است.
  7. در رهبری پذیرش پیروان مطرح است و قدرت مبتنی بر جاذبه شخصی است اما قدرت یک مدیر، قدرت سازمانی است.
  8. رهبری ابداع می‌کند و پدید می‌آورد ولی مدیر اداره می‌کند و در چارچوب قانون حرکت می‌کند.
  9. رهبری وضعیت موجود را بهبود می‌بخشد ولی مدیر وضعیت مطلوب را نگه می‌دارد.
  10. رهبری روی افراد تمرکز دارد ولی مدیر بر سیستم‌ها و ساختار تمرکز دارد.
  11. رهبری به افراد زیر دست اعتماد می‌کند و روح امید و خلاقیت ایجاد می‌کند اما مدیر بر زیر دست نظارت می‌کند.
  12. رهبری دارای دیدگاه وسیع، چشم انداز و الهام بخش است. اما مدیر دیدگاه محدود دارد.
  13. رهبری کارهای درست انجام می‌دهد اما مدیر کارها را درست انجام می‌دهد.
  14. رهبر علاوه بر قدرت مدیریتی٬ دارای قدرت شخصی است.
  15. رهبر با ایجاد تغییر سروکار دارد ولی مدیر برای برخورد با پیچیدگی‌ها ست.
  16. رهبران از طریق ایجاد بصیرت٬نسبت به آینده جهت را مشخص می‌کنند. اما مدیران از طریق برنامه ریزی‌های رسمی ٬طراحی ساختارهای سازمانی خشک٬نظم وانسجام را به وجود می‌آورند.
  17. رهبران به طرق ابتکاری با کارکنان مرتبط می‌شوند. اما مدیران از طریق سلسه مراتب با کارکنان در ارتباط هستند.
  18. رهبر اختیارات خود را تفویض می‌کند اما مدیر مسئولیت خود را تفویض می‌کند.
  19. رهبر دنبال دلیل اشتباه می‌گردد اما مدیر دنبال مقصر می‌گردد.
  20. رهبر وضعیت موجود را به چالش می‌کشد (برای رشد وتعالی) اما مدیر وضعیت موجود را قبول می‌کند.
  21. رهبر برارزش‌ها تاکید دارد اما مدیر بر استانداردها.
  22. رهبر بسیار گوش می‌دهد اما مدیر بسیار حرف می‌زند.
  23. رهبر نشان می‌دهد که چگونه باید انجام شود. اما مدیر می‌گوید چه چیزی باید انجام شود.
  24. رهبر به احترام پایبند است اما مدیر در طلب احترام زیر دست است.
  25. رهبر شخصیت کاریز ماتیک دارد ولی مدیر یک شخصیت سیستماتیک است.
  26. رهبر روش‌ها را نشان می‌دهد. اما مدیر فقط روش‌ها را می‌داند.
  27. رهبر پیرو دارد اما مدیر کارمند دارد.
  28. رهبری یک مفهوم انسانی است که به امر هدایت می‌پردازد. اما مدیریت صرفا یک مفهوم سازمانی است که به امر اداره کردن وکنترل سازمان می‌پردازد

 

تفاوت مهارت‌های رهبری و مدیریت چیست؟

رهبران برای تاثیر گذاری بیشتر باید اصول رهبری را به درستی بدانند. از طرف دیگر نظراتشان باید اصولی و درست باشد و از قدرتی که مردم با قلبشان به او اهدا کرده‌اند، سوء استفاده نکنند. چراکه رهبران موثر‌ترین فرد در زندگی همه‌ی افراد هستند. در نتیجه با یک حرف اشتباه یا یک ایده‌ی اشتباه به سرعت می‌توانند در زندگی افراد بسیار زیادی تاثیر منفی بگذارند. هرچه مهارت‌های رهبری و پیروان شما بیشتر می‌شود باید فکر شما نیز پخته‌تر و نظر شما نیز با دقت بالاتری اعلام شود تا باعث به موفقیت رسیدن افراد بسیار زیادی شود.

همه‌ی ما آگاهانه یا ناآگاهانه تحت تاثیر رهبرانی هستیم که قلب و ذهن‌های مارا کنترل و هدایت می‌کنند. درنتیجه باید رهبرانی که انتخاب می‌کنیم یا افرادی که از آن‌ها تاثیر می‌گیریم را با دقت بیشتری انتخاب کنیم. دوستان ما می‌توانند رهبران ما باشند. همه‌ی ما دوستانی را دیده‌ایم که به دلیل ارتباط با دوستان به موفقیت رسیده‌اند و یا در مرداب بدبختی غرق شده‌اند.

رهبران باید روی بهبود افکار و مهارت‌های خود وقت بگذارند. همه‌ی افراد به طور ذاتی احتیاج دارند تا از جانب فردی رهبری و هدایت شوند. در زندگی هر فرد تعداد محدودی رهبر تاثیرگذار وجود دارد که به آن‌ها کمک می‌کنند تا به اهداف ارزشمند و والا در زندگی شان دست یابند. رهبران الهام بخش و هدایت گر هستند، آن‌ها افراد را با خود همراه می‌سازند و در جهت رسیدن به اهداف خود هدایت می‌کنند. البته رهبر در انتخاب هدف برای خود، اهداف پیروانش را نیز در نظر داشته باشد تا موجب نارضایتی و از بین روند علاقه‌ی قلبی آن‌ها به خود نشود.

جان سی ماکسول نویسنده‌ی کتاب “21 قانون کلیدی رهبری” و از صاحب نظران در حوزه‌ی تفاوت های مدیریت و رهبری می‌‌گوید: هرفردی می‌تواند با تکیه بر مهارت‌های فنی خود به موفقیت‌های محدودی دست یابد. اما چیزی که می‌تواند دامنه موفقیت شما را گسترش دهد و باعث شود شما فردی تاثیرگذار باشید، مهارت رهبری است.

رهبران باید از اعتماد بنفس بالایی برخوردار باشند. معمولا بهترین فردی هستند که کار خاصی را انجام می‌دهد. باید دید باز و کلی داشته باشند. از تجربه‌ی کافی برخوردار باشند تا بتوانند نتایج کار را پیش بینی کنند. رهبران باید صادق باشند و در هدفی که برای خودشان در نظر می‌گیرند، اهداف پیروانشان را نیز در نظر داشته باشند و برای رسیدن به آن‌ها بجنگند. رهبران باید در کنار پیروانشان باشند نه بالاتر از آن‌ها، رهبران باید اصول صحیح مذاکره را بدانند و انسان‌های فرهیخته و با تجربه‌ای باشند و این را به پیروان خود نیز بیاموزند.

 

چگونه می‌توانیم رهبر خوبی باشیم؟

سوال‌های زیادی مبنی بر این موضوع مطرح می‌شود که آیا رهبری با آموزش قابل یادگیری است؟ سوال بسیار خوب و مهمی‌ است. در نظریه‌های قدیمی و در گذشته تصور غلط برخی افراد بر این مبنی بود که رهبری یک موهبت خاص است که یا به طور ذاتی درون شخص وجود دارد یا اینکه به دلیل مناسبات پدر پسری و قومی قبیله‌ای رهبری فقط برای عده‌ای خاص است. اما همه‌ی ما می‌دانیم که این روش همیشه هم خوب جواب نمی‌داده است. پسرانی بودند که بعد از پدر بر تخت سلطنت تکیه زده بودند و به دلیل فقدان مهارت رهبری، باعث بروز مشکلات زیادی شده‌اند. حتی جان افراد زیادی را به خطر انداخته و یا منطقه‌ی تحت حکومت و سلطنت خود را از دست داده‌اند.

طبق مطالعات دانشمندان و نظریه‌ی روانشناسان می‌توانیم بگوییم ممکن است فردی به صورت ذاتی از استعداد رهبری برخوردار است. اما اگر به صورت ذاتی این مهارت به ما داده نشده باشد خیلی هم نباید نگران باشیم. مهارت رهبری مانند هر مهارت دیگری با آموزش و تمرین قابل یادگیری و بهبود و حتی ارتقا است. یعنی اگر می‌خواهید رهبر بهتری باشید می‌توانید مهارت‌های لازمه‌ی آن را یاد بگیرید. نتایج در میزان تاثیرگذاری بیشتر شما نمایان خواهد شد. منظور صرفا یک سری آموزش آکادمیک نیست. شما زمانی می‌توانید بگویید رهبر بهتری شده‌اید که تعداد پیروان شما بیشتر شده باشد.

 

رهبری خوب چه نتایجی دارد؟

بعد از اینکه دانستیم رهبری چیست حال می‌خواهیم ببینیم اگر تبدیل به یک رهبر خوب شویم چه تاثیراتی در زندگی خود و اطرافیانمان به وجود خواهد آمد؟

یک رهبر خوب در میان خانواده و فامیل، حتی در محیط کار نزد همکاران و یا حتی در محیط‌های دوستانه و درکل در تمام جامعه انسان معتبر‌تری شناخته می‌شود و می‌تواند نظر خود را به خوبی بیان کند سایرین نیز نظر او را با عشق و علاقه می‌پذیرند و از او پیروی می‌کنند. اینجاست که تفاوت میان مدیریت و رهبری خود را نشان می‌دهد.

به همین نسبت زمانیکه رهبر خوب بتواند در دل مدیر خودش جا باز کند و آزادانه نظر بدهد می‌تواند ارتقای شغلی بگیرد و موقعیت و درآمد خود را تا حد زیادی افزایش دهد.

با تاثیر گذاری در زندگی شخصی، ارتباط بهتری با همسر و فرزندانش خواهد داشت و هرگونه تنش و فقدان آرامشی از او و زندگی شخصی، ارتباط با پدر و مادر و فامیل و همچنین ارتباط با دوستانش به حداقل می‌رسد.

یک رهبر عالی مورد علاقه‌ی پیروانش است. پیروان دوست دارند رهبرشان را ببینند و در کنار او باشند، او را در نظرشان بسیار با ارزش و گرامی دانسته و به صحبت‌های او گوش می‌دهند.

رهبر یک فرد تاثیر گذار و عامل است رهبر ایده می‌دهد و صاحب سبک است. درنهایت موفقیت کار به نام رهبران آن تمام می‌شود. رهبران الهام بخش و جهت دهنده به افکار و اعمال پیروانشان هستند همه او را دوست دارند و از او پیروی می‌کنند.

درنهایت به این دلیل که یک رهبر انسان تاثیرگذاری بوده و جهت زندگی افراد بسیار زیادی را به موفقیت نزدیک کرده است قابلیت‌ها و مهارت‌های او تا مقدار قابل توجهی افزایش پیدا کرده است و موفق می‌شود تا تاثیرگذار‌تر عمل کند و از زندگی خود و خود رضایت بالایی خواهد داشت.

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *